آمد و رفت خاتمی به صحنه انتخاباتی رژیم اسلامی یک اپیزود کمیک در یک مجموعه مضحکه بود. نشانی از وضعیت در هم ریخته رژیم اسلامی و استیصال صف مرتجعین دوم خردادی است. خاتمی را دوم خردادی ها با یک خروار خواهش و تمنا و ناز و افاده آوردند و امید خود را به این سید دو نبش گره زدند. اما هنوز چند هفته ای از "بازگشت" مجدد سید خندان نگذشته بود که با آمدن میرحسین موسوی صفشان را ترک کرد. کنار کشید و طرفداران حکومتی و غیر حکومتی اش از جمله توده ایها و اکٽریتی ها را در سوگ خروج خود دچار افسردگی و انگشت به دهان کرد. اما چرا آمد؟ چرا رفت؟ درسهای این طلوع و غروب غمناک مجدد دوم خرداد چیست؟ پیش از آن باید به طول عمر این پدیده سوخته اشاره ای کرد.
دوم خردادیها امید بسیاری را به آمدن مجدد خاتمی گرده زده بودند. موتورشان را به امید این سید سوخته دو باره روشن کردند. اما گرم نشده ناچار به خاموش کردن شعله های این امید واهی شدند. و این پروسه چند هفته بیشتر به طول نیانجامید. اگر این پروسه درسی داشته باشد: اينست که دوم خرداد در سیاست رژیم اسلامی قابل تکرار نیست. پدیده ای تمام شده است. نمیتوان این نوار کهنه را مجددا برای مردم تکرار کرد. مردم از دوم خرداد و جنجالهای پوشالی برای اصلاح هیولای حکومت اسلامی عبور کرده اند. مردم این کابوس سیاه را در هر شکل و شمایلی میشناسند. کابوس هر روز و هر شب شان است. شب و روز بالا و پائینش را لعن و نفرین میکنند. عمر چنین تلاشهای مذبوحانه ای کوتاه است.
خاتمی با اکراه بسیار بالاخره به میدان آمد. به میدان آمد تا شاید بتواند تاریخ دوم خرداد را تکرار کند. آمد تا امید به بقاء رژیم اسلامی را در صفوفشان تقویت کند. سدی جدید در مقابله با حرکت توده های مردم سرنگونی طلب برپا کند. آمد تا پایه های حکومتی را آب بندی کند٬ تا بتواند رونقی به موقعیت رژیم اسلامی در سطح بین المللی ببخشد. اما از قرار "استخاره کردند و خوب نیامد"! با ورود میرحسین موسوی صحنه را برای این غایب بیست ساله حکومتی خالی کرد. اعلام کرد که به خاطر جلوگیری از درهم ریختگی و تقسیم رای "اصلاح طلبان" به نفع موسوی از صحنه خارج میشود. این ادعاها حتی برای دو آتشه ترین اوباش حکومتی هم خریداری نداشت. واقعیت روشن است. آمد و رفت خاتمی برای حفظ رژیم اسلامی بود. آمد تا نیرویی به این رژیم رو به موت ببخشد. رفت چرا که رژیم بتواند دست انداز انتخابات را به راحتی و بدون دغدغه پشت سر بگذارد. خاتمی رفت. میرحسین موسوی آمد. خامنه ای اعلام کرد که من از احمدی نژاد برای انتخابات حمایت نکرده ام. این بیانات نشانگر توافقات پیشا انتخاباتی جناحهای رژیم اسلامی در مضحکه انتخابات اسلامی است. چگونه؟
عکس العمل رژیم نشانگر موقعیت شکننده ارتجاع اسلامی در شرایط کنونی است. حتی تحمل دوم خرداد دیگری را ندارند. میدانند که در وضعیت وخیم تری نسبت به دوم خرداد "پدر" قرار دارند. موضع مردم را نسبت به خود میدانند. میدانند که در کمین شان نشسته اند و ذره ای تردید برای بزیر کشیدنشان و محاکمه تمامی سرانشان ندارند. میدانند که مردم از کوچکترین منفذی برای تشدید شکافهایشان و برای نزدیک کردن این اوباش به دره سقوط استفاده خواهند کرد. از این رو مساله "انتخاب" سرجوخه دستگاه اجرایی آدمکشان اسلامی را به "مکانیسم بازار" نسپردند. خود از پیش توافق کردند. اگر جناحهای رژیم اسلامی درسی از دوم خرداد ٧٨ گرفته باشند این است که این رژیم حتی توان یک تکان مانند حرکت ارتجاعی دوم خرداد را ندارد. تکانی که بخشی از رژیم میکوشد حتی به توهمی از نوع دوم خرداد دامن بزند. میدانند که مردم کلیتشان را به سوی پرتگاه هل خواهند داد. از این رو توافق کردند. میرحسین موسوی آمد٬ خاتمی رفت. خامنه ای اعلام کرد که از احمدی نژاد حمایت نکرده است.
اما معنای این توافق چیست؟ آیا توافقات و "اجماع" این اوباش بر سر کاندیداتوری میرحسین موسوی نهایی است؟ سرنوشت "انتخابات" تماما از پیش رقم خورده است؟ آیا رقابت جناحها دیگر حاشیه ای شده است؟ در پاسخ به چند مساله باید اشاره کرد. میرحسین موسوی کاندید مورد توافق همه جناحهای رژیم اسلامی است. بخشهایی از جناح راست٬ خامنه ای٬ و بخشهایی از دوم خرداد بر سر کاندیداتوری میرحسین موسوی توافق دارند. به عبارتی میرحسین موسوی سنتز دعواهای جناحی در شرایطی است که رژیم اسلامی توان یک کشمکش حاد جناحی را ندارد. میدانند که بازنده دعوای دیگری خواهند بود. دعوای جدال با مردم. از این رو هر کدام به کاندیدای دوم خود رضایت داده اند. میرحسین موسوی هم "اصلاح طلب" است هم نیست. هم "اصولگرا" است هم نیست. هم کاندید خامنه ای است هم نیست. معجون عجیبی است. کاندیدای دوم هر جناحی است. سنتز جناحهای حکومت اسلامی است. اما توافق بر سر کاندید دوم به معنای حذف کامل کشمکش بر سر کاندید اول نیست. کاندیداهای اول فقط شانس چندانی ندارند. اما کماکان هستند. رژیم اسلامی باید این نمایش مضحک را به نوعی به پایان ببرد.
از طرف دیگر آنچه موسوی را به کاندیدای دوم هر جناح تبدیل میکند٬ ویژگی های او و همچنین ویژگی شرایط است. موسوی فرد امتحان پس داده حکومتی است. با هزار بند به هر جناح رژیم اسلامی متصل است. اما این تمام هنرش نیست. پاسخ را باید در شرایط بحرانی و موقعیت خطیر رژیم اسلامی جستجو کرد. رژیم اسلامی یک پروژه اقتصادی ورشکسته است. بحران اقتصادی مبنای پایه ای موقعیت بحرانی رژیم اسلامی است. رژیم اسلامی بدون حل معضل اقتصادی قادر به دوام نیست. غول اقتصاد حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده است. بحران جهان سرمایه داری به دامنه و عمق بحران اقتصادی رژیم افزوده است. بی دلیل نیست که خامنه ای سال ٨٨ را سال "تغییر الگوی مصرف" اعلام کرده است. میدانند که دوران سختی را در پیش دارند. از امکانات و توان اقتصادی ناچیزتری در مواجهه با شرایط آتی برخوردارند. برای گذر از این طوفان و تحمیل ارتجاعی بار بحران بر دوش کارگران و مردم زحمتکش به بازی "اصلاحات" نیازی ندارند. چنین کشمکشهایی برایشان سم است. شم سیاسی شان جلوگیری از چنین شرایطی را طلب میکند. میرحسین موسوی سیاستمدار چنین شرایطی است. در شرایطی که جهان سرمایه داری در مقابله با بحران اقتصادی بعضا به راه حل "دولتگرایی اقتصادی" متوسل شده است٬ در شرایطی که کل نظام سرمایه داری ناچار شده است به جست و خیز بازار آزاد دهنه بزند٬ به تجربیاتی از این جنس و در این چهارچوب نیازمندند. میرحسین موسوی نماینده چنین سیاست و موقعیتی است. به میدان آمدن مجدد او پس از بیست سال محصول قرار گرفتن رژیم اسلامی در چنین شرایطی است . هرچند نه موسوى چنين ادعائى دارد و نه جمهوری اسلامی از راه حل اقتصادى ای برخوردار است.
آیا امیدی دارند؟ واقعیت این است که هراسشان بیشتر است. مردم حکم به سرنگونی رژیم اسلامی داده اند. راه پس و پیش و نجاتی ندارند. سرنگونی رژیم اسلامی امر محتومی است مساله بر سازماندهی و به میدان کشیدن طبقه کارگر در راس اعتراضات توده ای مردم است. این امر ماست. *